« زندگي نامه ي شهيد محمد امين احمدي فرمانده ي عمليات عشاير منگور»
هر انقلابي که به مرحله ي تکامل و پيروزي رسيد و فلسفه ي واقعي خود را تحکيم بخشيد ثمر خون هايي است که بهترين و وفادارترين فرزندان باني آنند و اين چيزي نيست جز تعالي و عروج به ملکوت اعلا و ايمان راسخ به مکتب جهاد در راه خدا و شهادت بله، شهيدان در مکتب انقلاب اسلامي گنجينه هاي ارزشمند و فراموش نشدني هستند که ثبت بقاي نظام و خدشه ناپذير شدن انقلاب اسلامي مديون خون اين بزرگ مردان عاشقان مکتب حسيني مي باشد روزهاي سال مالامال از خاطراتند خاطرات تلخ و شيرين که روز 6/6/1361 به ياد آورنده ي خاطره ي تلخ از دست رفتن مبارزي نستوه و خدمتگزاري با ايمان به جمهوري اسلامي چهره ي شاخص و سر شناس نظامي در کردستان شهيد محمد امين احمدي که در راه به تحقق رسيدن آرمان هاي والا نظام مقدس جمهوري اسلامي در کردستان به درجه رفيع شهادت نائل آمد مي باشد.
شهيد محمد امين احمدي در سال 1333 در روستاي حاجي ماميان توابع مهاباد از يک خانواده ي صاحب نام عشيره اي چشم به جهان گشود و بعد از چند سال به علت شرايطي که براي پدر محمد امين به وجود آمد به روستاي بنگوئين در منطقه اي دور از مهاباد رفته و در آن جا ماندگار شدند آداب و سنن عشيره اي خوي مبارزه طلبي و جنگجويي به خصوص در بين عشيره ي منگور مانع از امکان تحصيل و ادامه تحصيل و به جايي رسيدن در آن زمان بود ولي با همه ي اين ها شهيد احمدي تا کلاس پنجم ابتدايي آن زمان تحصيل کرده و از نظر خواندن و نوشتن مشکلي نداشته احساسات عشيره اي و بزرگ منشي و مخالفت با حکومت مرکزي قبل از به ئنيا آمدن شهيد در خانواده شهيد محمد امين جريان داشته و پدري در زمره ي کساني مي باشد که سر تعظيم براي رضا شاه فرود نياورد و با عمال رضا خان هميشه در جدال بود که چندين بار مورد تعقيب قرار گرفته و به عراق رفت حتي مدتي در آن جا به دستور دولت ايران در زندان بوده در کل شهيد محمد امين احمدي در يک خانواده اي بزرگ شده که تمام امورات اعضاي خانواده ي مأنوس با عرفان و دشمني با دشمنان دين مبين اسلام بوده حتي پدر وي به هنگام اعلام خود مختاري کردستان از سوي قاضي محمد و سلطه ي کمونيست ها و بلشويکها بر کردستان و در خطر افتادن دين اسلام در کردستان علناً اعلام نمود که حکومت قاضي محمد قبول ندارد و صرف نظر از دشمني ها و مخالفت هاي وي در سابق با حکومت مرکزي نقشه ي از بين بردن قاضي محمد را مطرح کرد شهيد محمد امين احمدي از يک چنين خانواده اي بود و با تمام شرايط آشنائي داشت در هر کجا مشغول به هر کاري که بود نماز مي خواند و از خداوند متعال طلب عفو و بخشش مي کرد هر کسي او را مي ديديد او را دوست مي داشت و با خصوصيت جوانمردانه ي او مأنوس مي گرديد. چندين بار به علت مخالفت با رژيم شاه به زندان رفته و مثل پدرش آوارگي کشيده و به عراق فرار کرده و تا برچيده شدن نظام استبدادي طاغوت هم چنان با حکومت مرکزي مخالفت کرد.
با آغاز انقلاب شکوهمند اسلامي ايران در سال 1357 و اعلام موضوع گروهک هاي فرصت طلبي وابسته گواي تجربه طلب در کردستان شهيد محمد امين احمدي که در اصطلاح عشيره اي سردار نظامي به حساب مي آيد همراه با نيروهاي خود در تسخير آخرين پايگاه هاي طاغوت در کردستان جنگيد و بعد از مدتي به نمايندگي از طرف عشاير منگور جهت ملاقات با آيت الله طالقاني عزالدين حسيني را همراهي کرده و به سنندج رفتند در اين ملاقات که عزالدين حسيني جواب رد به خواسته آيت الله طالقاني که رأي به جمهوري اسلامي بود داد شهيد محمد امين احمدي با توجه به شناختي که از طرز فکر عزالدين که پيروي از فلسفه مارکسيستي لينينيستي بود داشت به عزالدين تذکر داد و گفت رأي ما عشاير منگور به جمهوري اسلامي و رهبري آن مي باشد و از هيچ کس ديگري تبعيت نمي کنيم و عزالدين را ترک مي کند و با اعلام اين موضوع عشاير منگور و تبليغاتي که در اين زمينه صورت گرفت زمينه ملاقات با آيت الله حسني امام جمعه اروميه فراهم مي گردد و شهيد محمد امين هيئتي را جهت مذاکره با آيت الله حسني به اروميه مي فرستد و خود به سازماندهي نيروهاي خود مي پردازد و هنگام بازگشت هيئت از اروميه که به طور سرّي انجام گرفته بود قول مساعدت آيت الله را براي محمد امين آورده و شهيد احمدي نيز سريعاً با مستقر نبودن دو پايگاه با به اعتراز درآوردن پرچم پر افتخار جمهوري اسلامي در جاده‌ي مهاباد سردشت (روستاي آميد) و جاده ي پيرانشهر سردشت ( روستاي تازه قلا) اعلام موجوديت نموده و اين در حالي بود که هنوز جمهوري اسلامي موجوديتي در کردستان نداشت .