تصاویر جبهه و جنگ
نام:
محمد
نام خانوادگی:
قنبرلو
نام پدر:
ولی
تاریخ تولد:
1336
استان تولد:
آذربایجان غربی
شهر تولد:
خوی
وضعیت تاهل:
متاهل
تحصیلات:
متوسطه
رشته تحصیلی:
-
شهر تحصیل:
-
شغل:
آزاد

سال 1336 ه ش در روستاي قريس از توابع شهرستان خوي به دنيا آمد .مادر وپدرش از ابتداي كودكي سعي در تعليم و تربيت اسلامي وي نمودند.
محمد از هشت سالگي روزه مي گرفت و اين نشانه علاقه او به فرايض ديني بود. مادرش مي گويد:
او را به مدرسه برديم و در آنجا به درس مشغول شد. معمولا در درس‌هايش شاگرد ممتاز بود. تا اينكه انقلاب شروع شد. ديگر درس و خانواده را ترك كرد و در داخل با ضد انقلاب‌ها مي‌جنگيد و تبليغات اسلامي مي‌كرد.
بين سال‌هاي 1355 و 1356 در بازار ملا حسن كار مي‌كرد و فردي با ايمان و فداكار بود. حتي به صاحب مغازه توصيه مي‌كرد كه اجناس خود را ارزان بفروشد تا افراد فقير نيز بتوانند خريد كنند.
پس از پيروزي انقلاب و تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي وارد سپاه شد و از آن به بعد خود را وقف جبهه‌هاي اسلام نمود و در اين راه مسووليت‌هاي مختلفي را به عهده گرفت.
در سال 1358 با هم در يك گروه براي سركوب اشرار ماموريت داشتيم. ايشان براي اين عمليات برنامه ريزي مي‌كرد. او حتي در سخت‌ترين شرايط خوشرو بود. در سال 59 به خاطر درايت، لياقت و شجاعت او، به عنوان فرمانده عمليات پيرانشهر برگزيده شد.
شهيد قنبرلو به خاطر همين لياقت‌هاي ويژه و اخلاص و فداكاري سمت‌هاي مختلفي را تجربه نمودند از جمله:
فرمانده واحد عمليات سپاه خوي، فرمانده واحد عمليات سپاه اروميه، فرمانده واحد عمليات سپاه مياندوآب، قائم مقام سپاه سلماس.
محمد در سال 1360 ازدواج مي‌كند و اهداف خود را براي همسرش شرح مي‌دهد تا او هم در ثواب اعمالش شريك باشد.
در 12 ارديبهشت ماه سال 1360 طي مراسمي ساده و دور از هرگونه تجملات و تشريفات با توافق و تفاهم طرفين به عقد هم در آمديم. ايشان در همان ابتدا شرايطي را مطرح نمودند كه من هم با جان و دل آنها را پذيرفتم. ايشان گفتند: من سرباز اسلام و امام زمان (عج) هستم و پيرو مكتبي هستم كه پيامبر بزرگوارم پيرو همان مكتب بود.
من پيرو راه حسينم. حسيني كه علي اكبر و علي اصغر خود را نيز در كربلا به خاطر حاكميت و عدالت خداوند قرباني كرد. شما بدانيد كه با چه كسي ازدواج مي‌كنيد. با كسي كه حاضر است به خاطر اسلام و انقلاب از همه چيزش بگذرد.
شهيد محمد قنبرلو كه به خاطر انقلاب درس و مشق را رها كرده بود به حكم همان وظيفه با وجود مشكلات فراواني كه برايش بود تلاش نموده و در سال 63 موفق به اخذ ديپلم مي‌شود. پشتكار و اهتمام او به مطالعه آنچنان بود كه در محور فاو با آن وضعيت مطالعه مي‌كرد.
با وجود گرماي سوزان درياچه نمك كه عرق از نوك خودكار كاغذ را خيس مي‌كرد فقط با يك ماه مطالعه شهيد محمد قنبرلو توانست با رتبه 530 در سال 1365 از رشته حسابداري دانشگاه تهران قبول شد.
او هميشه مي‌گفت: ما بايد به تمامي كوردلان ثابت كنيم كه ما مي‌توانيم هم درس بخوانيم و در دانشگاه قبول شويم و هم در جبهه حضور فعال داشته باشيم. مهم عمل به تكليف شرعي و اطاعت كامل از فرمايشات امام امت مي‌باشد.
شهيد در كمك به نيازمندان و مستمندان كوشا بود و براي اين كار تلاش مي‌نمود. اين امر هم در پيرانشهر مشهود بود و هم در هر جايي كه حضور داشت.
روزي وقتي از كنار دهلاويه مي‌گذشتند روستايي در آنجا بود كه ساختمان‌هايش ريخته بود و مردمش در چادر زندگي مي‌كردند. شهيد مي‌گويد ماشين را نگه دارند. پشت تويوتا مقداري نان و غذا بود. تا مي‌ايستد، بچه‌ها دور ماشين حلقه مي‌زنند.
محمد قنبرلو به آنها مي‌گويد بروند ظرف غذا بياورند. بعد تمام نان و غذا را بين آنها تقسيم مي‌كند. وقتي مي‌خواهند حركت كنند، مي‌بيند دختر بچه‌اي براي بردن غذا مي‌آيد. در داشبرد ماشين را باز مي‌كند. تعدادي ميوه مانده بود كه آنها را هم به دختر مي‌دهد و بعد رو به سوي آسمان مي‌كند و مي‌گويد: خدايا شاهد باش كه ما هرچه داشتيم داديم.
روزهاي شهيد اين گونه مي‌گذشت و شب‌ها به آرامي به گوشه‌اي مي‌خزيد و بساط نماز شب را پهن مي‌نمود و به راز و نياز با خداي خويش مي‌پرداخت.
در عمليات بدر فرماندهي گردان بدر را به عهده مي‌گيرد و تا آخرين لحظه در كنار شهيد مهدي باكري مي‌جنگد.
شهيد محمد قنبرلو هميشه و همه جا از آقا مهدي صحبت مي‌كرد. او مي‌فرمود در عمليات بدر در كنار رودخانه دجله مشغول نبرد با دشمن بعثي بوديم كه آقا مهدي مجروح و سپس در روي زانوي من شهيد شد. با چند نفر پيكر مطهرش را به قايقي انتقال داديم تا به عقب خط بكشيم.
ولي مزدوران بعثي قايق حامل شهيد را مورد هدف قرار داده و پيكر شهيد به اقيانوس‌ها پيوست. هميشه تكيه كلامش اين بود كه بعد از مهدي زنده ماندن ارزش ندارد و بايد شهيد شد و پيش مهدي عزيز رفت.
عمليات‌ كربلاي 4 و 5 هم مي‌گذرد و در هر كدام از اين‌ها با تدبير اين فرمانده شجاع، خاطراتي ماندگار به جاي مي‌ماند.

تاریخ شهادت:
1369/02/27
استان شهادت:
خوزستان
شهر شهادت:
شلمچه
عملیات:
کربلای 5
منطقه عملیاتی:
شلمچه
نحوه شهادت:
بر اثر اصابت ترکش خمپاره
توضیحات :
-
مفقود:
شهید
گـلزار دفـن:
-
قطعه دفن:
-
ردیف دفن:
-
شماره قبر:
-
تاریخ خاکسپاری:
-

فراز هايي از وصيت نامه شهيد :

·      برادران وخواهران مسلمان مادر مقطعي از تاريخ قرار گرفته ايم که با عنايت وتوجه خاص خداوند تبارک تعالي اسلام عزيز و قرآن کريم حجابها را کنار زده وموانع وسدها را در هم شکسته وانجام اين ماموريت عظيم را ابراهيم زمان واسماعيليها به عهده دارند هر چند اين ما موريت سخت است ودر انجام آن ميان آتش بايد رفت ودر خون شنا کرد اما اجراي فرمان خداوند متعال شيرين تر است.

·      پدرومادر گرامي خداي را شکر کنيد که تنها يک پسر داشتيد و آن را در راه خدا وبراي حفظ دين خدا قرباني داديد واين افتخار بزرگي است براي شما .

·      خواهران عزيز قوي باشيد ودر مقابل دشمنان اسلام مانند شير بغريد وبه زينب کبري شيرزن کربلا اقتدا کنيد وهميشه ودر همه حال با حجاب باشيد ورابطه خود را با خدا قوي کنيد وبه نماز وساير واجبات بيشتر اهميت بدهيد.

·      اما همسرم : راضي به رضاي خدا باشيد وبراي خداوند متعال توکل کنيد وبا صبر وبردباري به جنگ مشکلات وناملايمات برويد وسرگذشت وزندگي توأم با مشکلات طاقت فرساي اولياي خدا را مطالعه کنيد .   اميدوارم مرا حلال کنيد که نتوانستم در جهت رضاي شما کاري انجام دهم .اما مطلب مهم در رابطه با ثمره ازدواجمان يعني علي وحسين است که نگراني من جانب آنها است با توکل بر خداي متعال بکوشيد تا آنان را تربيت الهي بکنيد در ادامه تحصيل علي وحسين بکوشيد وتا مي توانند ادامه تحصيل دهند وبا افراد ناباب معاشرتي نداشته باشند .                         
 

لینک کوتاه:

تصاویر

فیلم

تمام حقوق این سایت متعلق به ستاد کنگره ملی بزرگداشت 12000 شهید آذربایجان غربی می باشد