تصاویر جبهه و جنگ
نام:
یونس
نام خانوادگی:
جلیلی
نام پدر:
مختار
تاریخ تولد:
1340
استان تولد:
آذربایجان غربی
شهر تولد:
ارومیه
وضعیت تاهل:
مجرد
تحصیلات:
دیپلم
رشته تحصیلی:
-
شهر تحصیل:
-
شغل:
ارتشی


فرازي از زندگينامه شهيد:
شهيد يونس جليلي در سال 1340 در شهرستان اروميه در يك خانواده روستائي ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را تا سوم نظري ادامه داد، سپس وارد ارتش شد و در لشگر 64 پياده اروميه مشغول انجام وظيفه گشت.
شهيد در راهپيمائيهايي كه توسط مردم مسلمان و انقلابي بر عليه رژيم ستمشاهي برپا مي شد، شركت مي نمود و به طور كلي، فردي مؤمن و انقلابي بود.
در سال 1360 تشكيل خانواده داد كه ثمره آن يك فرزند مي باشد. با شروع جنگ تحميلي عراق، براي دفاع از خاك ميهن و هم چنين پاكسازي و مناطق مرزي از وجود اشرار ضدانقلاب به فرمان رهبر انقلاب مبني بر حضور در جبهه ها لبيك گفت و راهي جبهه هاي حق عليه باطل شد.
پس از رشادتهاي فراوان، در راه ميهن عزيز، در تاريخ 1363/3/13 در منطقه سردشت توسط ضدانقلابيون كافر به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
روحش شاد

تاریخ شهادت:
1363/03/13
استان شهادت:
آذربایجان غربی
شهر شهادت:
سردشت
عملیات:
درگیری با ضد انقلاب
منطقه عملیاتی:
-
نحوه شهادت:
درگیری با ضد انقلاب
توضیحات :
-
مفقود:
شهید
گـلزار دفـن:
-
قطعه دفن:
-
ردیف دفن:
-
شماره قبر:
-
تاریخ خاکسپاری:
-

خاطرات خانم حميده جليلي فرزند شهيد
در سال يكهزار و سيصد و چهل و دو در اروميه به دنيا آمد. والدينش معتقد با آداب الهي و پايبند به اصول مذهبي بوده و در تربيت شهيد يونس سعي خاصي داشتند. يونس دوره ابتدائي را در روستاي ساعتلوي بيگلر به اتمام رساند و به دلايل مالي در شركت گچ مشغول به كار شد و به تحصيل شبانه پرداخت. انقلاب در شرف پيروزي بود كه دست از تحصيل برداشت و در لباس ارتشي به سيل خروشان امت عليه رژيم پيوست و پس از انجام مأموريت خود در مورخه 63/3/23 در بازگشت از سردشت در كمين كومله گرفتار آمد و به دست كوردلان از خدا بي خبر شهيد شد و پيكر پاك و مطهرش به آتش كشيده شد.
سرگذشت زندگي شهيد و چگونگي به شهادت رسيدن:
شهيد يونس جليلي در سال 1369 كه 20 سال سن داشت با همسرش عادله اردوخاني 19 سال داشت، ازدواج نمود و حدود 2/5 سال در كنار يكديگر زندگي خوب و خوشي داشتند و ثمره اين ازدواج دو فرزند به نامهاي حميده و حميد است. (موقع تولد فرزندانش شهيد در كنار همسرش نبود.) وقتي كه اولين فرزند شهيد به دنيا آمد، بعد از به دنيا آمدن فرزندش مطلع شد كه صاحب فرزند دختر شد و از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد و چون از اول نام فرزندانش را انتخاب كرده بود، به پاس احترام ايشان نام فرزندش را حميده نام نهادند. به دليل آمدن برف سنگين بعد از 15 روز تأخير كه توانسته بود 24 ساعت مرخصي بگيرد، به منزل براي ديدن فرزندش آمد. چون قبلاً به دوستانش قول شيريني داده بود آنها را آماده كردند. بعد از اتمام مرخصي به مهاباد برگشته و شيريني ها را بين دوستانش پخش كردند. هنگام تولد دومين فرزندش، شهيد به وسيله نامه كه توسط دوستش (عليرضا قاسم پژوه) به دستش رسيده بود، مطلع شد كه خداوند متعال به او يك فرزند پسر عطا كرده است و نام او را حميد نهادند و بعد از مدت طولاني به مرخصي مي آمد و فرزندش را ملاقات مي كرد. بعد از مدت سه ماه به وسيله نامه به همسرش اطلاع داد كه بعد از 40 روز به مرخصي خواهد آمد و با خانواده اش به زيارت مشهد مقدس خواهد رفت. بعد از 23 روز از آمدن آن نامه مي گذشت كه شهيد دو نفر از دوستانش كه براي انجام مأموريت به سردشت رفته بودند، كه در آن هنگام در كمين دشمنان گرفتار شده و از پشت تير خورده و بعد از شهادتش پيكر پاك و مطهرش را دشمنان اسلام به آتش كشيده شد، خبر شهادت شهيد يونس جليلي توسط يكي از دوستانش به نام شمس الدين شاكري حق به خانواده اش اطلاع داده شد و در هنگام به شهادت رسيدن ايشان فرزندانش 1/5 ماهه و 4 ماهه بودند.

يكي از خاطرات بسيار جالب شهيد اين است كه يكي از بچه ها هنگام خواب خروپف مي كرد و همين موقع هم به گردن نمي گرفت. مي گفت: اين غيرممكن است. حتي من نفس خيلي بلند توي خواب نمي كشم چه رسد به خروپف. از اين ماجرا چند روز گذشت. يك روز قبل از ظهر، همان رزمنده خوابيده بود و سخت خروپف مي كرد و چند نفر از دوستانش، صداتي خروپف آن رزمنده را ضبط كردند و چون يكي از بچه ها مسؤول پخش نوار مناجات و قرآن و سخنراني بود، شهيد با دوستانش هماهنگ كرده بودند و چون براي عيد برنامه تدارك ديده بودند، در برنامه مجري اعلام كرد: اينك قسمتي از مناجات يكي از رزمندگان عزيز را كه قبل از نماز ظهر ضبط كرديم، پخش مي كنيم و بعد برنامه را ادامه مي دهيم. بعد از اين حرف ضبط را روشن كردند و صداي خروپف شديد او به گوش رسيد. همه رزمنده ها از خنده روده بر شده بودند. شهيد براي خاطر جمع كردن او چند بار اسمش را صدا كرده بود: فلاني، فلاني، بلند شو، موقع نماز است.
بنده خدا كه خودش هم تماشاچي اين ماجرا بود نمي دانست بخندد يا گريه كند و تنها اين حرفها را مي گفت: خيلي بي معرفتيد ... باشه ... منم جبران خواهم كرد.

لینک کوتاه:

تصاویر

فیلم

تمام حقوق این سایت متعلق به ستاد کنگره ملی بزرگداشت 12000 شهید آذربایجان غربی می باشد