تصاویر جبهه و جنگ
نام:
میر حسین
نام خانوادگی:
ذاکری
نام پدر:
میرعبدالله
تاریخ تولد:
1345/06/01
استان تولد:
آذربایجان غربی
شهر تولد:
ارومیه
وضعیت تاهل:
مجرد
تحصیلات:
حوزوی
رشته تحصیلی:
-
شهر تحصیل:
-
شغل:
-

شهيد ميرحسين ذاکري در تاريخ سوم ارديبهشت ماه سال 1345 در خانواده اي مستضعف و کم درآمد در شهرستان خوي ديده به جهان
گشود و اين سومين و آخرين فرزند خانواده به حساب مي آمد. دوران کودکي را پشت سر نهاده و وارد هفتمين بهار زندگي خود شد
که در دبستان پهلوي سابق کاشاني فعلي مشغول تحصيل شد و دوره ابتدائي را در همان جا تمام کرد و براي شروع دوره راهنمائي
در مدرسه راهنمائي سوزنچي و بعد در مدرسه راهنمائي شهيد سلامت بخش ثبت نام کرد و تا کلاس سوم راهنمائي را خواند، ولي در
اين سال که جنگ تحميلي صدام عليه انقلاب اسلامي ايران وارد سومين سال خود مي شد درس را نيمه تمام گذاشته و مدتي شروع به
کارگري و کار آزاد کرد .
در زمان رژيم گذشته شهيد كم سن بود ولي با شوق و اشتياق تمام در تمام تظاهرات ضد شاهي شركت مي كرد و پيشقدم مي شد و بعد
از پيروزي انقلاب نيز با منافقين و گروهكهاي ضدانقلاب با توجه به راهنماييهاي والدين خود اكثراً ستيز و جدال مي نمود و در
روزي كه منافقين قصد ايجاد اغتشاش و تظاهرات داشت با توجه به دخالت نيروهاي انقلاب درصدد دستگيري يكي از آنها كه قصد
فرار داشت برمي آيد و آن ضدانقلاب را تحويل نيروهاي سپاه مي دهد. اين مسئله در زماني صورت گرفته بود كه منافقين قصد بدنام
كردن شهيد مظلوم آيت ا... دكتر بهشتي را داشتند. در مهر ماه سال 1361 تصميم رفتن به جبهه را گرفت و به عضويت بسيج سپاه
پاسداران انقلاب اسلامي درآمد. جهت ديدن دوره رزمي به پادگان خوي رفت ولي نظر به شرايط سني و بنا به تشخيص برادران
فرمانده از همان دوره به دوره بعدي ماندگار شد و اين ماندن ضربه شديد به روحيه او وارد كرد و مي گفت که من بايد به جبهه بروم
حتي اگر از طريق اروميه و يا تبريز باشد خواهم رفت و هر قدر که خانواده اش مي گفتند که خوب اين دوره نرفتي، دوره بعدي حتماً
مي روي و حتماً اين صلاح تو بود که براي دوره بعدي ماندگار شدي، در جواب مي گفت که بايستي زودتر رفت که اين دستور امام
است. درست که من کم تجربه و شلوغ هستم ولي بايستي جبهه ها به وسيله ما پر شود. هر وقت گفته مي شد که تو هنوز 53 سالت
تمام نشده است و کوچک هستي، مي گفت جبهه کوچک و بزرگ نمي شناسد. همه بايستي از اين انقلاب و اسلام دفاع کنيم. شماها
طوري صحبت مي کنيد که انگار از دين برگشته ايد. مگر من چه چيزم از ديگر برادراني که به جبهه مي روند و شهيد و مجروح
مي شوند بيشتر است. من خودم آگاهانه اين راه را انتخاب کردم و خودم هم مي دانم که جبهه رفتن زخمي و مجروح شدن دارد و اين
منتهاي آرزوي من است که خداي بزرگ مرا با شهادت سرافرازم سازد. خلاصه چون از بسيج خوي نتوانست در آن دوره به جبهه
اعزام شود به اروميه رفت. بدون اينکه خانواده اش را در جريان ثبت نام قرار دهد، در بسيج اروميه ثبت نام کرد ولي خانواده اش به
خاطر اينکه او در آنجا دوست و آشنايي ندارد و غريب است از ثبت نامش جلوگيري کردند تا در دوره بعدي از شهر خودش اعزام
شود. به خاطر بعضي جريانات حدود دو ماه و چند روز را به فکر اينکه خانواده اش با رفتن او به جبهه مخالف هستند از خانواده اش
قهر کرده در خانه عمو و عمه خود به سر مي برد تا اينکه با ثبت نام مجدد بسيج خوي به وسيله پدرش در بسيج ثبت نام نموده و بعد
از پايان دوره از اولين افراد داوطلب جهت رفتن به منطقه کردستان شد. وقتي که در فروردين ماه سال 1362 جهت ديدن خانواده خود
به مرخصي آمده بود بعد از 48 ساعت که مي خواست برگردد در مقابل اصرار مادرش که بيشتر به مرخصي بيايد در جواب مي
گفت ما بچه ها پاسدارهاي اماميم. دوستان من هميشه در حال آماده باش هستند و هر لحظه امکان درگيري با عوامل خودفروخته را دارند. من چگونه آنها را تنها بگذارم که اين نه صحيح است و آخرين رفتنش چه خوب بود. بالاخره در تاريخ 1362/1/21 در منطقه مهاباد به شهادت را نصيب او کرد و به سوي معبودش رساند .
روحش شاد و يادش گرامي باد

تاریخ شهادت:
1362/01/21
استان شهادت:
آذربایجان غربی
شهر شهادت:
مهاباد
عملیات:
در گیری با ضد انقلاب در کردستان
منطقه عملیاتی:
مهاباد
نحوه شهادت:
اصابت تیر به قلبش
توضیحات :
-
مفقود:
شهید
گـلزار دفـن:
باغ رضوان ارومیه
قطعه دفن:
-
ردیف دفن:
-
شماره قبر:
-
تاریخ خاکسپاری:
-
لینک کوتاه:

تصاویر

فیلم

تمام حقوق این سایت متعلق به ستاد کنگره ملی بزرگداشت 12000 شهید آذربایجان غربی می باشد