🔴 شهید حمید باکری، برادر شهید مهدی باکری، کلام معروفی درخصوص جنگ، شهادت و آیندهی افراد پس از جنگ دارد که شاید به گوشتان خورده باشد:
"دعا كنيد خداوند شهادت را نصيب شما كند در غير اين صورت زماني فرا ميرسد كه جنگ تمام ميشود و رزمندگان امروز سه دسته ميشوند: دستهاي به مخالفت با گذشتهیِ خود بر ميخيزند و از گذشتهیِ خود پشيمان ميشوند! دستهاي راه بيتفاوتي را بر ميگزينند و در زندگي مادي غرق ميشوند و همه چيز را فراموش ميكنند و دستهیِ سوم به گذشتهیِ خود وفادار ميمانند واحساس مسئوليت ميكنند كه از شدّت مصائب و غصّهها دق خواهند كرد. پس از خدا بخواهيد كه با وصال شهادت از عواقب زندگي بعد از جنگ در امان بمانيد چون عاقبت دو دسته اوّل ختم به خير نخواهد شد وجزءِ دستهیِ سوّم ماندن بسيار سخت و دشوار خواهد بود."
در یکی از دیدارهای امام خامنهای(حفظه ا...) با خانوادههای معظّم شهدا، یکی از فرزندان شهدا به این کلام معروف اشارهای میکند، که مقام معظّم رهبری میفرمایند:
"من جملهی آخر آن حرف [شهید حمید باکری] را قبول ندارم، آنهایی که پایبند آرمانها و ارزشها میمانند شاهد بهثمرنشستن و تناورشدن این نهال خواهند بود."
شاید برای کسی سوال پیش بیاید، آیا شهید شاخصی مانند حمید باکری، بصیرت کافی نداشت و یا اینکه مقام معظّم رهبری با قبول نداشتن کلام او، وی را رد میکند؟ در پاسخ به این سوال باید گفت گذشته از اینکه هرگونه تقابل، تضاد و اختلاف به شمار نمیآید، اختلاف نظر به واسطهی اختلاف دیدگاه به معنای مخالفت دو موضوع با هم نیست. شاهد صادق این مطلب ماجرای رد قضاوت داود نبی، بهوسیلهی کودک خردسالش سلیمان نبی به افهام الهی در ماجرای حکم مابین مزرعهدار و چوپان میباشد که در سورهی انبیا ذکر شده است.
«وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ»(و داوود و سليمان را [ياد كن] هنگامى كه دربارهی آن كشتزار كه گوسفندان مردم شبهنگام در آن چريده بودند داورى میکردند و [ما] شاهد داورى آنان بوديم؛ پس آن [داورى] را به سليمان فهمانديم و به هر يك [از آن دو] حكمت و دانش عطا كرديم و كوهها را با داوود و پرندگان به نيايش واداشتيم و ما كنندهیِ [اين كار] بوديم.(78-79 انبیاء)»
داوود نبی، پادشاه بنیاسرائیل و به حکم الهی خلیفه خاص خداوند بود، زمانی گله گوسفندانى شبانی که در همسایگی مزرعهداری چوپانی میکرده است، به تاكستان او وارد مىشوند، و برگها و خوشههاى انگور را خورده و ضايع مىكنند، صاحب باغ شكايت نزد داود مىبرد، از آنجا که میزان خسارت وارده معادل بهای گوسفندان بود، داوود حكم مىدهد كه در برابر اين خسارت بايد تمام گوسفندان چوپان به صاحب باغ داده شود.
خداوند حکم افضل را به سليمان كه در آن زمان كودك بود میفهماند و او در جمع به پدر مىگويد: "اى پيامبر بزرگ خدا! اين حكم را تغيير ده! پدر مىگويد چگونه؟ در پاسخ مىگويد: "گوسفندان بايد به صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شير و پشمشان استفاده كند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بكوشد هنگامى كه باغ به حال اول بازگشت تحويل به صاحبش داده مىشود، و گوسفندان نيز به صاحبش برمىگردد. چون تاکها از ریشه کنده نشده و تنها بار آن خورده شده است و سال آینده بار میدهد."
پرواضح است که در اجرای حکم سلیمان خردسال، تداوم همسایگی و رفاقت مزرعهدار و چوپان، رفع عداوت آن دو بهسبب این پیشامد ناگوار یا ناخواسته و تضمین منافع هر دو گنجانده شده بود و حال آنکه حکم داوود متضمن مغبونشدن چوپان و کدورت و جدایی مابین این دو همسایه بود. شاید خداوند میخواست همه، حتی داوود بدانند که اگر پیامبر، پادشاه، اقضیالقضات و خلیفهالخلفا باشی و به حکم داوودی حکم کنی شاید حکم افضل آن باشد که خداوند آن را به کودک خردسالت میفهماند وگرنه مابین آن دو و حکمشان اختلافی نبود چنانکه امام صادق علیه السّلام در حدیثی درخصوص این قضاوت میفرماید: "... وَ لَمْ یَخْتَلِفَا فِی الْحُکْمِ وَ لَوِ اخْتَلَفَ حُکْمُهُمَا لَقَالَ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمَا شَاهِدِین./... و حکم آندو مخالف هم نبود، چرا که اگر اینچنین بود، خداوند میفرمود: وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمَا شَاهِدِین."
شاهد صادق دیگر این مطلب برای اینکه معلوم شود کلام شهید حمید باکری مشعر بر عدم بصیرت او و کلام رهبری به معنای رد او نیست، حدیث شریف دیگر امام صادق علیه السّلام در مورد اخوّت مابین سلمان و ابوذر از زبان امام سجّاد علیه السّلام است.
[بصائر الدّرجات] ... عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: ذُكِرَ التَّقِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ.../روزی ذکر تقیّه در نزد امام سجّاد علیه السّلام شد، پس ایشان فرمود: "به خدا سوگند! اگر ابوذر میدانست چه در قلب سلمان است او را میکشت و با اینحال رسول خدا بین آن دو عقد اخوّت برقرار کرده بود، پس گمان شما به سایر مردم چه میباشد؟..."
از این حدیث اصل مهم دیگری مستفاد میشود و آن اینکه وقتی تعلّق خاطر و اصل اخوّت ایمانی بین دو برادر برقرار باشد، به استناد تقیّه که سیره مسلّم اهلبیت علیهم السّلام است، آنچه از دانستنیها در قلبهایشان است مانع اخوّت ایشان نمیباشد ، ولو از دیدگاه یکی آن دانستنیها موجب قتل یا تکفیر دیگری باشد.